میگفت من مسلمان زاده ام اما نمازخواندن را نمیدانم.
پدرم بلد بود اما به من نیاموخت.
فرزندم در مدرسه یاد گرفته اما در خانه نمیخواند.
ایام سوگواری را مخصوصا در محرم سینه زنی هم میروم , غذای نذری هم میدهم.
گاهگاهی مشروب هم میخورم ولی نه هر جایی و با هرکسی و هر وقتی
ساحل زیبا کنار و شنای دسته جمعی که یادش به خیر و دیگر باید در خواب ببینیم.
پیک نیک آنچنانی هم با ترس و لرز فایده ای ندارد و سه طلاقه اش کرده ایم.
وقتی با خودم فکر میکنم به این نتیجه میرسم که اصلا دوست ندارم مسیحی یا یهودی شوم و همینطور که هستم راحت ترم
کشورم و خانه و کاشانه ام را هم دوست دارم و میخواهم تا آخر عمر همینجا بمانم و در خاک آبا اجدادیم خاک شوم.
امثال من در این کشور زیادند و تعدادمان از اقلیتهای مذهبی خیلی خیلی بیشتر است و وقتی آنها را " اقلیت مذهبی" نام میگذارند پس نام ما که تعدادمان بیشتر است باید بشود " اکثریت غیر مذهبی"
.................
آنها اقلیتند و در مجلس برای خودشان نماینده دارند که از حقوقشان دفاع کند و ما اکثریتیم و نماینده نداریم.
آنها در اقلیتند و هر وقت مورد بی عدالتی قرار گیرند کافی است پیشوایانشان لب تر کنند و فوری از آنان دلجویی شود..
ما اکثریتیم و اگر دستشان به پیشکسوت های ما برسد شلاقشان میزنند و پوست از سرشان میکنند.
.............
کسی نیست که از حقوق ما دفاع کند , چهار لیتری پیشکشتان حتی بطری را از سوراخ سمبه های ماشینمان پیدا میکنند و به ما گیر میدهند.
دخترانمان تا خانه همسایه را نیز نمیتوانند با خیال راحت بدون روسری بروند.
دیش هایمان را میشکنند و حتی نمیگذارند دو دست پاسور با خیال راحت بازی کنیم.
خلاصه نمیگذارند هیچطوری راحت باشیم و مثل چند میلیارد انسان دیگر زندگی کنیم.
حالا شما بگویید ما " اکثریت غیر مذهبی " در این مملکت حقی داریم یا نداریم