خون می چکد پنجه هایم .. چشمان بارانی ام را
دف می زند هق هق من .. دستان زندانی ام را
تو موجی از آتش و خون در چشم من تا همیشه
دستی بر آتش بگیر این چشمان طوفانی ام را
می کاودم دشنه ی مرگ با زخم زخم نبودت
چشمی به شادی نشسته مرگ چراغانی ام را
تصویر هر روزه ای شد تکرار جان کندن من
این گونه آسوده منشین این زجر طولانی ام را
یک لاشه ی بی کفن.. من.. در گور جسمم اسیرم
تا می مکد خون تازه....تندیس بی جانی ام را
من ضجه ضجه پرم از دردصدایت.. رفیقم
یک لحظه تا حشر مانده .. آواز پنهانی ام را..
تا بشنوی و دو چشمت..یک ذره..یک لحظه..یک بار
تکرار کن با نگاهت .. این فرصت آنی ام را
نظرات شما عزیزان: